چند سالی است با همهگیری رسانههای اجتماعی این صدا برخاسته که «رسانههای مکتوب در خطر هستند.» اما آیا ما توان مقابله با تغییر رفتار رسانهای جامعه را داریم؟ آیا ما توانستهایم انقلاب در سیستمهای ارسال پیام را بگیریم؟ آیا ما توانستهایم با پیشرفت در حوزه صدا و تصویر (مشخصا سینما) مقابله کنیم؟ اینها سوالاتی است که بایستی قبل از ورود به بحث برای آنها پاسخی بیابیم. باز هم شبیه به دیگر موارد که دچار تغییر میشوند ما صرفا چند نقطه تاریک و صرفا سمت و سوی خود را در رسانه میبینیم. بی آنکه بخواهیم ببینیم جامعه چه میخواهد.
روزنامهنگاری
این بخش بصورت کلی به یادداشتهایم در بخشهای مختلف اختصاص دارد که برای بولتنها و یا سایتها و وبلاگهای رسمی همکار نوشته شده است.
ما مخاطبهای ساده
بررسی موردی توییت انتقادی یاشار سلطانی، خطاب به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی
دیروز آقای یاشار سلطانی توییتی را خطاب به دکتر نمکی داشتند (لینک) که در فضای مجازی بحث برانگیز شد. اول با دو دید این توییت را بررسی کوتاهی داریم و سپس به چند و چون آن میپردازیم. این بررسی صرفا جنبه تئوری دارد و قرار نیست قضاوتی نسبت به نگارندهی توییت داشته باشیم. احتمالات بیان شده هم صرفا برای بررسی از جنبهی تئوری رسانهای است.
اومانیسم در مسیر ۱۹۸۴
میتوان رمان ۱۹۸۴ را یکی از برجستهترین رمانهای در قرن بیستم میلادی و یکی از قدرتمندترین رمانهای حاضر در عرصه رونمایی وقایع توتالیتر و حکومتهای دیکتاتور ماب دانست. جورج اورول در رمان ۱۹۸۴ یک رستاخیز جهانی در برابر اومانیسم را برپا میکند و با آنهایی که نقش اومانیسم را در زندگی مردم مفید میشمردند مقابله دارد و از استثمار انسان توسط ماشین خبر میدهد. وعدههای دروغین آنها که بر مسند قدرت نشستهاند را برملا کرده و نشان میدهد ماشینیسم نه تنها کمکی به رفع نیازهای مردم نمیکند که ابزاریست تا ریشه قدرت مستکبران عصر را محکمتر کند. چند سال گذشته روزنامه گاردین فهرستی از کتابهایی که به بهترین شکل ممکن شرایط قرن بیستم را به تصویر کشیده بودند تهیه کرد که در این فهرست، کتاب ۱۹۸۴ جورج اورول با کسب ۲۲ درصد آرا در صدر قرار گرفته بود.
یک بام و دو هوای رسانهها
باز هم شبکههای اجتماعی برای خبرنگاری دردسرساز شد. دردسری که نمیشود کفهی ترازوی قضاوت را به سمت کسی سنگینتر کرد. اما این اتفاق نشان داد بعد از گذشت سالها در رابطه با استفاده از شبکههای اجتماعی دچار ضعف هستیم. ضعفی سیستماتیک که ما را هم درون خود قرار داده است. شاید لازم باشد دوباره به این جملهی آنتونی دوروسا، سردبیر شبکههای اجتماعی خبرگزاری رویترز اشاره کنیم که میگوید: “برای روزنامهنگاران مراجعه به فیسبوک مانند رفتن به میدان اصلی شهر است. روزنامهنگاران میتوانند به فیسبوک بروند، با مخاطبانشان تعامل داشته باشند و نظرات آنها را بشنوند، به منابع تازه دست پیدا کنند و دربارهی موضوعات روز بحث و گفتوگو کنند.” اهمیت و نقش شبکههای اجتماعی را میشود در این جمله دید. اهمیتی که نگاهی نه شخصی، بلکه یک روند حرفهای را در این فضا دنبال میکند. اما محدودیتها، بایدها و نبایدها برای یک خبرنگار که در مجموعهای خبری فعالیت دارد، در محیط شبکههای اجتماعی چیست؟ مسیری که رسانههای پیشرو در دنیا بعد از اتفاقات گوناگون که در فعالیت خبرنگارانشان در شبکههای اجتماعی رخ میداد، اهمیت آن را خیلی سریعتر دریافتند.
کدام سینمای انقلابی؟
شاید بشود تغییرات در محتوای سینمای ایران را جزو سریعترین تغییرات ساختاری در سیاستگذاریهای فرهنگی هنری در خاورمیانه یا جهان دانست. این تغییرات همواره به دلیل نداشتن چشمانداز دقیق از اوضاع فرهنگی و سلیقهای عمل کردن هر دولت شکل گرفته است. این تغییرات را در چند نسل اساسی از لحاظ محتوا میشود بررسی کرد. از سینمای جنگ گرفته تا سینمای سیاسی و از سینمای موج نو (نسل دوم و سوم) تا سینمای گیشه. اما چشمانداز حکومت در تمام این سالها این بوده است تا هویت سینمای ایران را سینمایی انقلابی یا دینی نشان دهد. سینمایی که روحیه مقاومت را براساس سیاستهای کشور همراه داشته باشد. از هزینههای گزاف فیلمهای مذهبی تا فرصتهای طلایی برای فیلمهای دفاع مقدس و انقلابی میشود دانست که این سرمایهگذاری با هدفی شکل گرفته، اما موفق نبوده است.