شاید بشود تغییرات در محتوای سینمای ایران را جزو سریعترین تغییرات ساختاری در سیاستگذاریهای فرهنگی هنری در خاورمیانه یا جهان دانست. این تغییرات همواره به دلیل نداشتن چشمانداز دقیق از اوضاع فرهنگی و سلیقهای عمل کردن هر دولت شکل گرفته است. این تغییرات را در چند نسل اساسی از لحاظ محتوا میشود بررسی کرد. از سینمای جنگ گرفته تا سینمای سیاسی و از سینمای موج نو (نسل دوم و سوم) تا سینمای گیشه. اما چشمانداز حکومت در تمام این سالها این بوده است تا هویت سینمای ایران را سینمایی انقلابی یا دینی نشان دهد. سینمایی که روحیه مقاومت را براساس سیاستهای کشور همراه داشته باشد. از هزینههای گزاف فیلمهای مذهبی تا فرصتهای طلایی برای فیلمهای دفاع مقدس و انقلابی میشود دانست که این سرمایهگذاری با هدفی شکل گرفته، اما موفق نبوده است.
اما چرا این سینما نتوانسته است بعد از این همه سال از پیروزی انقلاب ۵۷ خود را به عنوان یک سینمای مستقل انقلابی بداند؟ از تلاشهای سینماگران همکار با حوزه هنری تا معاونت سینمایی نتوانستند این امر را نهادینه کنند. همانطور که پرویز جاهد در یادداشتی در بیبیسی فارسی (بخوانید) به آن اشاره کرده بود: “سینمای اسلامی مورد نظر مخملباف و همفکرانش در حوزه هنری، نتایج مطلوب و درخورتوجهی به بار نیاورد و سرمایه گذاری مسئولان بنیاد سینمایی فارابی در زمینه سینمای عرفانی هم نه تنها برای مخاطب عام سینما جذابیتی نداشت بلکه با برخورد سرد منتقدان سینمایی مواجه شد و در عمل شکست خورد.”. در این سالها با تمام سعی و تلاشی که در برگزاری جشنواره فیلم فجر صورت گرفت و نتیجهای برای این حوزه در بر نداشت تا برگزاری جشنواره فیلم عمار؛ هیچکدام نتوانستند مفهوم سینمای دینی، انقلابی را در جامعهی هنری نهادینه کنند. همانطور که وحید جلیلی، دبیر شورای سیاستگذاری جشنواره عمار در گفتگویی که با خبرگزاری آنا داشت (بخوانید) به آن اشاره کرده بود: “جدای از اینها، «محتوا» نیز از نیازهای اصلی جشنواره به شمار میآید و به هیچ وجه نمیتوان آن را نادیده گرفت. مردم به عنوان مخاطبان اصلی فیلم، دوست دارند مشکلات، حماسهها، قهرمان، ظرفیت و داشتههای خود را در سینما ببینند.” میشود این برداشت را داشت که این جشنواره هم نتوانسته است به عنوان بازوی یاریرسان در این حوزه نقشی اساسی داشته باشد. شاید بشود پاسخ به این چرایی را در گفتگوی وحید جلیلی یافت که گفت: “رسانه و سینمای ما نیازمند ارتباط بیشتری با مردم است که توامان باید صورت گیرد. فرهنگ ما باید هم حماسهها، قهرمانیها، کرامتهای عظیم ملت را روایت کند و هم خلاها، نیازها و آفتها را رصد و نداشتهها را به داشتهها تبدیل کند.”. نکتهی این بحث خلاها، نیازها و آفتها است که مخاطب جدای از سالن سینما باید در جامعه آن را احساس کند. چه در بخش فرهنگ و هنر، و مهمتر از آن در مراودات اقتصادی جامعه که خود را متکی به اسلام و انقلاب میداند. اما زمانی که مخاطب این مراودات را خالی از اسلام و انقلاب ببیند، یقینا فیلم برخواسته از این ایدئولوژی تاثیرگذاری لازم را ندارد.
خطایی که سیاستگذاران فرهنگی با آن روبرو هستند، برداشت اشتباه از معنا و مفهوم سینمای دینی و انقلابی است. با این برداشت روبرو هستیم که فیلمی که مذهبی باشد میشود دینی و فیلمی که جنگی باشد میشود سینمای دفاع مقدس. این شرایط بیشتر روایتگر یک قصه است تا یک مفهوم تاثیرگذار بر مخاطب. ممکن است فیلمی ظاهر دینی نباشد اما با نگاهی ساده به یک آیه از قرآن بتواند مفهوم کلی آیه را در قالب یک فیلم ارائه دهد. این میشود سینمای دینی. سینما رسانهی قالبهای نو است؛ اینکه بتوان مفهومی به طور مثال دینی را به مخاطبانی ارائه داد که علاقهای به دیدن فیلمهای دینی ندارند. هنر قصهگویی در سینما، در جذب و تاثیرگذاری است. در این قالب میشود فیلمی مانند «طلا و مس» را مثال زد.
اما جدای از خطا در برداشت سیاستگذاران فرهنگی در سینمای ایران، این سینما در این سالها شرایط گوناگونی را دیده است. از سعی و تلاش برای سینمای دفاع مقدس و به ظاهر دینی، تا سینمای موجنو که امیر نادری، عباس کیارستمی، بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی از پیشتازانش بودند. از سینمای شبه سیاسی و لیبرال تا سینمای شبه طنز با پسزمینههای اروتیک. اما سینمای ایران در این ایام بیشتر از محتوا خود را تشنهی گیشه نشان داده است؛ که این امر هم ناگزیر حکایت از وضعیت بد اقتصادی در بدنهی فرهنگی جامعه دارد. اما در این بین، این سالها سینمایی نوظهور از نسل جوان شکل گرفته است که میشود از کارگردانانی چون نرگس آبیار، بهروز شعیبی، محمدحسین مهدویان، سعید روستایی، هومن سیدی و… نام برد که توانستهاند سینمایی تمیز، جذاب و مخاطب پسند را ارائه دهند؛ هر چند که گیشه همچنان در دستان فیلمهایی مانند: مطرب و هزارپا باشد.
اگر قرار باشد سینمای ایران را در دستهبندیهای مشخص قرار دهیم میشود از سینمای دفاع مقدس، سینمای سیاسی و سینمای موج نو (نسل دوم و سوم) نام برد. که بصورت خلاصه به هر کدام میپردازیم.
سینمای دفاع مقدس
با شروع انقلاب اسلامی و بعد از آن شروع جنگ ایران-عراق، ژانری از سینما با موضوع جنگ شکل گرفت که بیشترین آمار فیلمهای آن دوره را به خود تعلق داده بود. نسلی که به دنبال مقاومت و پیروزیهای جنگ و انقلاب بودند. نسلی انقلابی که ژانر مذهبی را با ژانر جنگ تلفیق کرد و محتوای مورد نظر خود را برای مخاطب آن دوره شکل داد. سینمای جنگ یا دفاع مقدس در ایران جدای از جلوههای ویژهی میدانی، تمرکز را بر محتوای مذهبی گذاشته بود که داستان سربازان ایرانی را روایت کند. از نوآوریها در جنگ، اسارت سربازان ایرانی تا عملیاتهای گوناگون (به طور مثال: حمله به اچ۳ ساختهی شهریار بحرانی) در لیست فیلمهای ساخته شده در این ژانر است. در این دست از فیلمها، سرباز ایرانی نمادی از شجاعت، مقاومت و از خودگذشتگی بود که جانش را برای آرمانهای انقلاب میدهد. نسلی که سعی در تربیت مخاطبانی داشت که اداره این کشور را روزی به عهده میگرفتند. پس باید با روحیهی انقلابی رشد میکردند. این روحیه نهتنها در سینما، بلکه در موسیقی و برنامههای تلویزیونی نیز مشهود بود. از برنامههای کودک تا پخش سریالهای سامورایی! اما با گذشت زمان و افزایش فیلمهای هالیوودی و آزادی ویدئو و به دلیل بسته بودن فضای سیاسی حاکم در آن دوران، این ژانر به نوعی برای مخاطب خستهکننده شد و کارگردانان در آن شرایط جامعه حرف و قصهی جدیدی برای گفتن نداشتند.
سینمای سیاسی
سال ۱۳۷۶- انتخابات ریاست جمهوری. با پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاست جمهوری ایران، که با شعار توسعهی سیاسی به قدرت رسیده بود؛ مردم نوعی از آزادیخواهی را از حکومت طلب کردند. این نگرش بر فرهنگ و هنر ایران هم تاثیرگذار بود و نسلی را در سینما شکل داد که علاوه برشکلدهی سینمای سیاسی، نوعی از انتقاد را از نسل قبلی خود «نسل جنگ» همراه داشت. (فیلم آژانس شیشهای که به نوعی انتقاد از وضعیت و اتفاقات بعد از جنگ داشت). این نسل را میشود به نوعی نسل پیشتاز سینمای ایران بعد از انقلاب دانست. فیلمها در این دوره با ساختارهای محتوایی گوناگون تهیه شدند. فیلمهای درام هم تهمایههایی از سیاستزدگی را داشتند که به انتقاد از حکومت میپرداختند. نسل جوانی که از آرمانها هسته شده بودند و آزادی را در بیرون مرزها جستجو میکردند. که برخی شاید هنوز هم بعد از گذشت سالها جذاب و دیدنی باشند.
سینمای موج نو (نسل دوم و سوم)
سینمای موج نو تقریبا در جریان سینمایی ایران جاری بوده است، چه قبل از انقلاب که نسل اول را شامل میشد که افرادی مانند بهمن فرمان آرا، مسعود کیمیایی، ابراهیم گلستان، ناصر تقوایی، علی حاتمی و بهرام بیضایی از پیشتازانش بودند. بعد از انقلاب ۵۷ هم نسلی دیگر شکل گرفت از عباس کیارستمی، مجید مجیدی، رخشان بنی اعتماد، جعفر پناهی، محسن مخملباف، بهمن قبادی و امیر نادری که نگاهی نو را داشتند. در این بین آرام آرام سینمای دفاع مقدس و سینمای سیاسی دوران محمد خاتمی، این نگاه را کمرنگتر کرد و اقبال به سمت و سوی فیلمهایی سیاسی-انتقادی و درام جهت پیدا کرد و بعد از این دوره موج نوی دیگری که نسل سوم را شکل میداد شکل گرفت. نسلی که کارگردانان شاخصی چون اصغر فرهادی و پرویز شهبازی را شامل میشد. باز در این بازه با کمرنگ شدن این سینما در جریان سینمایی ایران روبرو هستیم اما شاید بشود نسل جوانی را کنار این دست از افراد قرار داد که نگاهی نو به جامعه دارند. نسلی که بیشتر از هر چیزی بر معضلات اجتماعی تکیه کردهاند. شاید بشود از سعید روستایی، وحید جلیلوند و رضا درمنشیان به عنوان چهره شاخص این جریان جوان نام برد.
حال وقت سینمایی جذاب بود. سینمایی که نه فرم درستی داشت و نه محتوای مناسب. صرفا برای جذب مخاطب و سرگرم نگه داشتن و دور نگه داشتن مردم از مشکلات جامعه بود. همان مردمی که وحید جلیلی گفته بود: “به عنوان مخاطبان اصلی فیلم، دوست دارند مشکلات، حماسهها، قهرمان، ظرفیت و داشتههای خود را در سینما ببینند.” حالا همین مردم وقتی واقعیت جامعه را در کنار محتوای فیلمها نمیتوانست با یکدیگر تطبیق دهد، و از محتوای خوبی که روزی طلب کرده بودند، حالا به دلیل ضعفهای موجود در جامعه از آن خسته شده بودند، تغییر ذائقه دادند. وقت سینمای گیشه بود؛ این بخش از سینما همواره در جریان سینمای ایران بوده است اما اندازه و تعداد آن در این دوره افزایش داشت و شد ژانر اول سینمای ایران. سینمایی که از دل آن فیلمهای چون چارچنگولی، مطرب و هزارپا خارج شد. فیلمهایی که مطلقا حرفی برای گفتن نداشتند. و جدای از اینکه انقلابی نبودند، گاها ضدانقلابی و ضدارزش محسوب میشدند. اما سینمای مفهومی و ارزشی همچنان حضور دارد، سینمای انقلابی، سیاسی با نگاهی نوع شکل گرفته است و با اینکه در صدر گیشه نیست، اما مخاطب را جذب میکند و جذاب است.
حالا با یک نگاه کلی به جریان سینمای ایران میشود این بحث را دقیقتر دید که آیا سینمای انقلابی داریم؟ یا نه، صرفا سینمای غیراسلامی که زنان بدون حجاب باشند نداریم؟ هر چه که هست این سینما را نمیشود و نخواهد شد که انقلابی دانست. خاصیت سینما به نسبتش با جامعه است. جامعهای با دیدگاهها و نظرات مختلف. همانطور که در دیگر رسانهها این موضوع را داریم و شکلهای مختلفی از اختلافات نظر را میبینیم. بهتر است سیاستگذاری در این حوزه بر پایهی اختلافات باشد که با نقد و بررسی و به چالش کشیدن نظرات جامعه در فیلمها، انسجام درونی و اعتماد عمومی جامعه را احیا کنیم. جامعهی پویا تشکیل شده است از آرا و نظرات همه گرایشات یک جامعه که معاونت سینمایی وزارت ارشاد این موضوع را چندان اهمیت نمیدهد و با ممیزیهای سنگین، رمق فعالین این حوزه را میگیرد و در مقابلش، با میدان دادن به افرادی که صرفا به فکر سوآوری هستند، این سینما را به سمت پرتگاهی هدایت میکند که خیلی سخت میشود نجاتش داد.